وقتي مريخ مي خندد!

در تصوير جديدي که از سطح سياره «مريخ» به زمين ارسال شده، يکي از حفره هاي اين سياره به زمينيان لبخند مي زند!


نقشه بردار سراسر مريخ(MGS ) هر روزه تصاوير متعددي از سطح سياره مريخ تهيه مي کند اين تصاوير اخترشناسان را کمک مي کند تا عوارض سطحي مريخ و تغييرات آب وهوايي سياره سرخ را زير نظر داشته باشند. اخيرا MGS تصويري از يک گودال مريخي موسوم به دهانه Galle تهيه کرده که نماي آن را با دو روش پردازشي گوناگون در تصوير مشاهده مي کنيد. اين گودال که به شکل غيررسمي به «صورتک خندان مريخي» موسوم است در تصوير جديد لبخند خود را آشکارتر از قبل نمايش مي دهد. اين تصوير در اوايل فصل زمستان نيمکره جنوبي مريخ گرفته شده است. در اين هنگام لايه اي از برفک هاي دي اکسيدکربن بر سطح مريخ ظاهر مي شود که در اين تصوير سايه روشن هاي سفيد و خاکستري را بوجود آورده اند. اين اختلاف رنگي ايجاد شده بر اثر برف هاي دي اکسيدکربن باعث آشکارتر شدن لبخند مريخي شده است. شايد در اين شرايط بهتر باشد که آن را قهقهه مريخي بنامييم. حفره Galle در مختصات S51 و W31 قرار دارد و خورشيد از جهت بالا و سمت چپ تصوير به اين موضع مي تابد. قطر اين دهانه خندان230کيلومتر است. پيش از اين نيز تصويري از يک صورت مريخي در تصاوير «وايکينگ» بدست آمده بود که بحث هاي فراواني در خصوص امکان وجود هوش فرازميني بوجود آورد اما بعدها معلوم شد که بازتاب نور از يکي از کوه هاي مريخ عامل ايجاد آن صورتک بوده است.

تصویر توسط دوربین Context Camera CTX در مدار اکتشافی مریخ در اواخر ژانویه ۲۰۰۸ گرفته شده است .

...............................

والشمس تجری لمستقرلها ذلک تقدیرالعزیز العلیم لا الشمس ینبغی لها ان تدرک القمر ولا اللیل سابق النهار وکل فلک یسبحون
و خورشید که پیوسته به سوی قرارگاهش درحرکت است،این تقدیر خداوند قادر ودانااست ونه برای خورشید سزاوار است که به ماه برسد و نه شب بر روز پیشی می گیرد و هر کدام از آنها در مسیر خود شناورند. (یس ، 38-40)

؟

با سلام خدمت همه مخابراتیهای گل و از اونجایی که الکترونیکی ها هم وبلاگ ما رو هر روز نیگا میکنن به اونها هم سلام.قبل از هر چیز :چه عجب که ماها متحد شدیم!!!!!!بریم بگیم اسممون رو تو گینس ثبت کنن!!بعد از هر چیز:توجه کردین رنگ تیتر هر مطلب به طور چشمک زن سبز و نارنجی میشه؟پس از مدیران وبلاگ تشکر میکنیم.شعر زیر شامل حال همه ماست ولی در ترم آخر.امیدوارم خوشتون بیاد.

يادواره مهندسي

بسي رنج بردم در اين سال سي / كه مدرك بگيرم زبد شانسي

نشد، دادم از كف همه زندگي / نهادم به سر افسر بندگي

نبودم اوائل چنين ناتوان / ببودم به سر موي و بودم جوان

نه تن خسته و ناتوان بودمي / نه اينگونه نامهربان بودمي

نه اهريمني طينتي داشتم / نه بر خوي بد عادتي داشتم

كنون بشنويد اينكه بيچاره من / چنان گشته‌ام اينچنين اهرمن

بود شرح احوال من بس دراز / ولي قطره آن گويم از بحر، باز

به هوش و خرد شهره بودم به شهر / نبودي چو من درسخواني به دهر

به كنكور در رزم كنكوريان / زدم تستها را يكي در ميان

به كف آمدم رتبه‌اي زير صد / نيارد چو من رتبه كس تا ابد

خيالم كه ديگر مهندس شدم / نبودم خبر زينكه مفلس شدم

به خود وعده‌اي نيك دادم همي / كه چون در خط درس افتادمي

بيابم اگر صد هزاران كتاب / زنم از خوراك و ميرم ز خواب

چنانش بخوانم به روزانه شب / كه خود گردم از كار خود در عجب

وليكن چو پايم بدينجا رسيد / نبيند دو چشمت كه چشمم چه ديد

به هنگامه ثبت نامم دمار / برآمد به يك روزه هفتاد بار

به «آموزش»اش چون گذارم فتاد / رخ سرخ من رو به زردي نهاد

چو دادندمي صد هزاران ورق / به رخساره زردم آمد عرق

چنان بي كس و خسته ماندم به صف / كه رست از كف كفش مخلص علف

پس از آن چو ديگر به صف ماندگان / به يك نمره گشتم من از بنديان

بماند، پس نمره‌اي گم شدم / جدا از خود و شهر و مردم شدم

به خود گفتم اين زندگي بهتر است / ره دانشم راه پر گوهر است

گذشتم از آن فكر پيشينه‌ام / كه من ديگر آن شخص پيشين نه ام

به من چه كه ديگر كسان چون كنند / به من چه، چه در كار گردون كنند

به من چه فلاني دل آزرده است / به من چه خر مش رجب مرده است

گذشتم از آن فكر پيشينه‌ام / كه من ديگر آن شخص پيشين نه ام

كه دانش چراغ ره آدم است / كليد در گنج اين عالم است

چو فرصت غنيمت شمارم كنون / مرا علم و دانش شود رهنمون

پس از آن به مكتب نهادم چو پا / ز يك درب چوبي بسي بي صدا

به رزم اندر آمد يكي اوستاد / بگفتا شكاري به دام اوفتاد

بچرخيد و گرديد و غريد و گفت / در اين پهنه يكدم نشايد كه خفت

كه من دكترا از فلان كشورم / يل سر سپاه فلان كشورم

كنون گفته باشم به آغاز درس / ز كس گر نترسي، ز مخلص بترس

بگفتم كه درست بسي ساده است / كدامين خر ز درست افتاده است؟

بگفتا كه درسم بسي مشكل است / خيالات تو اي جوان باطل است

چنانت بكوبم به گرز گران / كه پولاد كوبند آهنگران

پس از آن سخنها و آن سرگذشت / دوماهي چو از آن سخن‌ها گذشت

رياضي يكم نمره بر شيشه زد / هزاران غمم تيشه بر ريشه زد

علومي چو بر بنده لشكر كشيد / سپاه معارف به دادم رسيد

يكي بيست بگرفتم از ريشه‌ها / نشد كارگر زخم آن تيشه‌ها

پس از آن معارف ز من قهر كرد / دهانم ز تلخي چنان زهر كرد

به تالار و در گرمي ماه تير / بيامد ز در اوستادي چو شير

بگفتا كه در رزم نام آوران / بدان،‌ خوان اول بود امتحان

فراهم شد از جمع ما لشگري / يكي پهلوان‌تر از آن ديگري

اتودها كشيده همه از نيام / كه بايد نمودن به دشمن قيام

چو آمد فرود آن يل از پشت زين / ببست افسار رخش خود بر زمين

كشيد از نيامش سوالات را / بگفتا كه حل كن محالات را

سپه را به يك غرش آرام كرد / يلان را چنان اسب خود رام كرد

بگفتا كه درسم بسي ساده است؟! / كدامين كس از درسم افتاده است؟!

كنون گر تواني برو بچه‌جان / به فني زبندم تو خود را رهان

نشستم چنان سنگ بر صندلي / به خود گفتمي اينكه ول معطلي

برو فكر ديگر بكن اين جوان / مگر ترم ديگر شوي پهلوان

شدم بر خر نحس شيطان سوار / دو صد حيله را چون نمودم قطار

به يك روزه صدها گواهي بكف / به ظاهر پريشان و در دل شعف

بگفتم كه من موقع امتحان / ببودم به بستر بسي ناتوان

كه رحمي كن اي پهلوان رهنما / بيا بر من اكنون تو راهي نما

كنون تا نيفتم به حال نزار / برونم كش از پهنه كارزار

دو ترمي در اين نابرابر نبرد / دگر از چه آرم سرت را به درد

هزاران كلك را زدم بيش و كم / كه شايد برون آيم از پنچ و خم

رهي پرفراز و خم اندر خم است / در اين ره هزاران چو من رستم است

يكيشان به رخش و يكي مرده رخش / يكي با درفش و يكي بي درفش

هر اينك در انديشه كارزار / مگر آخر آيد غم روزگار

برادر جان خراسان

سلام

از اونجا كه ايده ي استفاده از اسم مستعار براي مديريت وبلاگ ايده ي جالبي بود پس از اين به بعد من هم با اين اسم فعاليت مي كنم.

شعري كه براتون گذاشتم شعر قشنگيه به شرط اينكه بچه هاي مشهدي ناراحت نشن! البته تا حالا ديگه بايد فهميده باشين كه من تنها از يك شهر نمينويسم و اگه مطلب قشنگي باشه در مورد هركي باشه فرقي نميكنه حالا اين دفعه قرعه به نام خودمون افتاده

برادر جان خراسان است اينجا         سخن گفتن چه آسان است اينجا

چغوك ،چلغوز ،كلپاسه ،پلخمون         سخنهايي از اين سان است اينجا

به جاي كرم اينجا كخ زياد است!          به جاي كوچه ميلان است اينجا

چه كس خورده است نارنجك به جز ما ؟   همان كه باب دندان است اينجا

بهاي شاعران قبلا گران بود              جديدا خوب ارزان است اينجا .........

ادامه مطلب رو از دست ندين

ادامه نوشته

ترم جدید

سلام اول از همه اینکه تا به حال پستی نداده بودم که این قدر نظر داشته باشه و الان در پوست خودم نمی گنجم

دوما با توجه به تماس های حاصله از اقسانقاط کشور! به بچه ها و مکاتبات پیامکی که خودم داشتم به این نتیجه رسیدم که روز 27ام میریم دانشگاه اگه از کلاس ها خبری بود که ناز شست ما بیرجندیا اگه هم نه ناز شست غیر بیرجندیا

امیدوارم تعطیلات خوبی داشته باشین بتونین مغزتون رو refresh کنین تا برای درسای این ترم آماده بشین

امیدوارم دکتر فرسی جون  هم به ما عنایت ویژه داشته باشند و اینقدر حالگیری ننمایند (کاریش نمیشه کرد)

شنبه 17/11/88 اول ترم یا یکشنبه 25/11/88 اول ترم؟ مسئله این است

سلام

ترم جدید شروع شد

درسای جدید شروع شد

شاید فکر کنین عضو جدید بلاگ هستم، اما نه، عضو جدیدی نیستم همون مدیریت قدیم هستم که دیگه به اسم مدیریت نیستم

غرض از مزاحمت:

اگه قراره بچه های خوابگاه (غیربیرجندی ها) کلاس ها رو از فردا بیان که ما (بیرجندی ها) هم بیایم؛ اگه نه که این هفته رو هم به تعطیلی ها اضافه کنیم.

امیدوارم تا شب خبر بدین!!!!!!!!!!

وگرنه...

فقط بايد خنديد

اگه خيلي وقته نخنديدين و دلتون مي خواد يه دل سير از ته دل بخندين حتما يه سري به تاييديه هاتون بزنيد البته اينو واسه كسايي ميگم كه اول الكترو رو با آقاي زارع ورداشته بودن بعد وقتي با آقاي رضوي ارائه شد رفتن حذف كردن و با آقاي رضوي ورداشتن!!

البته بقيه هم ميتونن يه سري به سايت دانشگاه يا پرتال شخصيشون بزنن حتما يه چيز جالب براي خنديدن پيدا ميكنن، آخه تكنيكهاي دانشگاه ما براي گول زدن دانشجوها كم كه نيست و ماشاالله تو هرچيزي كه هنر ندارن تو سر كار گذاشتن دانشجو همتا ندارن (كلا مهم نداشتنه!) آخه چرا سر كارمون نذارن كجاي دنيا ميشه دانشجو به اين بي زبوني و نقطه چيني پيدا كنن ؟؟؟؟؟؟؟

اصلا من نميدونم چرا توي كاوش 3 موش گذاشتن پرتش كردن فضا ! مي اومدن از مسئولين دانشگاه ما مي خواستن ، اونا هم چند تا دانشجو رو انتخاب مي كردن ، دانشجو ها هم كه جرات حرف زدن نداشتن اونا رو به جاي موش ميذاشتن تو موشك ! تازه " آدم فرستادن به فضا " افتخار بيشتري هم داشت ! حالا اينكه آدم فضاييا اونجا چه برداشتي از انسانها ميكردن ديگه بماند .

در ضمن پيشاپش مساوي كردن پرسپوليس و استقلال رو به همتون تبريك ميگم

دهه ي فجر

سي و يكمين سالگرد پيروزيمون مبارك








دهه ي فجر رو به همه تبريك ميگم به خصوص به جووناي ديروز  كه ما حالا اين حكومت و امنيت رو به خاطر تلاش اونا داريم

 

جواب 3 تا معمایی که جواب ندادین!!!

سلام

امیداوارم که امتحاناتو مثل من خوب داده باشین و منتظر انتخاب واحد ترم آینده باشین
اولا خیلی ممنونم از اونایی که توی نظرات پست قبلی بهم کمک کردن تا بلاخره به جواب3تا معما برسم.
واما جواب 3تا معما: 
1جواب معمای ۱: هر2 فیتیله رو همزمان روشن میکنیم اما یکی از فیتیله ها(فیتیله شماره 1) رو از دو طرف آتیش میزنیم واون یکی روهم(فیتیله شماره 2) فقط از یه طرف!!!وقتی فیتیله شماره 1 کاملا تموم شد(یعنی نیم ساعت) فتیله شماره 2 رو از طرف خاموشش آتیش میزنیم.وقتی این فیتیله هم تموم شد یعنی شده ۱۵ دقیقه!!!!جالب بود نه...؟؟؟؟؟!
جواب معمای 2:
نی نی تو شکم مامانش
 جواب معمای 3:که ازدانشجویان دانشگاه استنفورد پرسیده شد و تنها 17% از دانشجویان توانستند پاسخ درست را بدهند.که طبق آخرین رده بندی ارائه شده دانشگاه استنفورد پنجمین دانشگاه برتر در جهان می باشد.
ولازم به ذکر است که دانشجویان برق دانشگاه اکسفورد بیرجند تقریبا صفر %  قادر به پاسخگویی بودن !!!البته میدونم چون جواب دادن به این معماهای ساده واسه این دانشگاه افت داره  پاسخ نمیدن
و اما جواب این معما.......
هیچیقشنگ بود خداییش

راستی قبل خداحافظی یه یشنهاد به مدیران وبلاگ دارم که اگه میشه!به جهت جلوگیری از تفرقه بین مخابراتیها یه برنامه واسه انتخاب واحد به ما یشنهاد کنن که مثل ترمهای پیش نشه که بعضی گروهای دیگه...

بای...

تعویق امتحان الکترو مغناطیس

سلام دوستان.امیدوارم که ایام امتحانات به کام باشه

من به این نتیجه رسیدم که هرکارم کنیم بازم نمیتونیم یه شبه از پس امتحانات دکتر ندا بربیایم

اگه موافقین همه باهم بریم در آموزش تجمع کنیم تا امتحان الکترومغناطیس رو عقب بندازن.ها؟؟؟نظرتون چیه؟؟؟؟

فصل امتحانات

بدون شرح:

آهای منتظران مهدی

 آگاه باشید که

حسین را منتظرانش کشتند

............................

واضیعتاه بعدک یا ابا عبدالله

کربلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود

آن دَم که فتاد دست پیغمبرِ آب      یک قطره عطش نبود در باور آب

 گلهاى خدا زتشنگى پژمردند        اى خاک تمام کربلا بر سر آب

 

 

هیچ میدونید؟؟؟

۱-فاصله راه مکه تا کربلا حدود 1500 کیلومتر است و امام حسین(ع) این مسافت را در 23 روز پیموده است. بنابراین کاروان حسینی روزی 65 کیلومتر در بیابانهای داغ پیش میرفت و تهدید دشمن و دیگر عوامل در این سفر اثری نداشت.

2ـ شمار سربازان لشکر دشمن در سپاه عمر سعد، سی هزار نفر و شمار یاران سیدالشهدا، 72 نفر بوده است. بنابراین با توجه به محاصره کامل قرارگاه امام و محوریت آب، لشکر یزید میتوانست به راحتی و در فرصتی کوتاه و بی سر و صدا سپاه کوچک امام را اسیر کند، ولی به دلیل تدابیر و ایمان امام و یارانش، رویارویی تاریخی حق و باطل، در روز عاشورا رخ داد.

3ـ کوفه شهری نو بنیاد با عمری پنجاه ساله بود که مردم آن، از مناطق دیگر به آنجا آمده بودند. بیشتر آنها نیروهای نظامی بودند که درآمدشان حقوق سالانه ای بود که اول هر سال از بیت المال میگرفتند و اول سال قمری هم محرم بود.

در این وضعیت بود که ابن زیاد گفت: «هر کس به جنگ حسین(ع) نرود، حقوق سالانه اش امسال پرداخت نمیشود و حقوقش از بیت المال قطع میشود و هرکس به جنگ حسین(ع) برود، افزون بر حقوق سالانه، پاداش فراوان و اضافه کاری ویژه ای میگیرد.»

4 ـ شمار مردان جنگجوی شهر در آستانه روز عاشورا، حدود صد هزار نفر بود. با توجه به این نکته، شمار نامههای کوفیان به امام حسین(ع) دوازده هزار نامه بود که در هرکدام دستکم 3 یا 4 امضا وجود داشت. در نتیجه حدود 36 هزار نفر با امام بیعت کردند. هنگام ورود حضرت مسلم به کوفه هجده هزار نفر با او بیعت کردند و هنگام قیام حضرت مسلم، چهار هزار نفر در آغاز روز با او بودند که تا شب تنهایش گذاشتند.

5 ـ کوفه با توجه به تازه ساز و مهاجرپذیر بودنش از جهت اعتقادی و سیاسی و اجتماعی دارای دسته بندیهای فراوان بود که جمع شدن آنها بر محوری مشترک غالباً مشکل و کوتاه مدت بود:

ـ از نظر اجتماعی دست کم ده تا پانزده قبیله بزرگ و کوچک در شهر بود که توسط بزرگان قبیله یا اشراف و ثروتمندان هر قبیله رهبری میشد و اشراف و بزرگان واسطه بین والی شهر و مردم قبیله بودند و بزرگان قبیله و اشراف هم دارای سهمیه ویژه ای از بیت المال بودند و امتیازهای خاصی از والی میگرفتند.

از نظر اعتقادی:

الف) نیمی از مردم شهر، مسلمانانی بودند که سخن گفتن از ایمان و پاکی قلب را برای مسلمانی کافی میدانستند و به بنیهاشم یا بنیامیه تعلق نداشتند و سعی میکردند با جریانهای سیاسی و حاکمیت درگیر نشوند.

ب: گروهی کوچک، ولی فعال در شهر بودند که به جریان سیاسی و فکری خوارج وابسته بودند.

ج: گروه کوچک دیگری نیز وجود داشت که از اشراف و سران قبایل بودند و به جریان سیاسی و فکری امویان وابسته بودند.

د: برخی قبایل شهر به اهلبیت پیامبر علاقه مند بودند.

6 ـ ایا میدانید معاویه پس از صلح با امام حسن(ع) سیاستهای شیعه زدایی گسترده ای را در کوفه اجرا کرد که مهمترین موارد آن چنین بود:

ـ تعطیلی کلاسهای درس شاگردان امام علی(ع) و در برابر آن اجرای سیاست لعن امام علی(ع) در جهان اسلام و به ویژه در کوفه به مدت بیست سال و ممنوعیت آموزش تعالیم علوی.

ـ به شهادت رساندن برخی خواص و رهبران شیعی در کوفه (حجر بن عدی و یارانش، عمرو بن حمق خزاعی و...)

ـ کوچ اجباری برخی قبایل شیعه به خراسان یا شمال عراق.

ـ قطع سهمیه بیت المال شیعیان و واردکردن فشار اقتصادی به آنها.

ـ تغییر سران و رهبران قبایل شیعی.

7 ـ ایا میدانید فاصله کوفه تا کربلا حدود هشتاد کیلومتر است که سپاهیانش ابن زیاد ضمن محاصره کوفه در طول مسیر، گشتی هایی گذاشتند تا از پیوستن شیعیان کوفه به سیدالشهدا در کربلا جلوگیری شود. با وجود این در مدت هشت روز اقامت امام در کربلا تا روز عاشورا حدود سی نفر از کوفه به کربلا آمدند. جمعی از بیراهههایی که میشناختند، به امام پیوستند. عده ای شبانه و دور از چشم دشمن راه را پیمودند. برخی به بهانه پیوستن به لشکر دشمن به کربلا آمدند و در آنجا از دشمن جدا شدند و به امام پیوستند. عده ای هم در روز روشن و با زدن به قلب نیروهای گشتی راهی کربلا شدند.

مانده بودم، غیرت حیدر به فریادم رسید
در وداعی تلخ، پیغمبر به فریادم رسید

طاقتم را خواهش اکبر ، در آن ظهر عطش
برده بود از دست، انگشتر به فریادم رسید

انتخابی سخت ، حالم را پریشان کرده بود
شور میدانداری اکبر به فریادم رسید

تا بکوبم پرچم فریاد را بر بام ماه
کودک شش ماهه ام – اصغر - به فریادم رسید

تا بماند جاودان در خاک این فریاد سرخ
خیمه آتش گشت و خاکستر به فریادم رسید

نیزه ها و تیرها و تیغ ها کاری نکرد
تشنه بودم وصل را خنجر به فریادم رسید

جبرییل آمد: بخوان ! قرآن بخوان، بی سر بخوان!
منبری از نیزه دیدم ، سر به فریادم رسید

...............................

اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد و آخر تابع له علی ذلک

سلام.امیدوارم که حال همه مخابراتی های گل خوب باشهالبته اگه امتحانات میان ترم اخیر اجازه بده

میدونم همتون باهوشین اما خوشحال میشم اگه کسی بتونه این دو ۳ تا معما رو واسم حل کنه

پس توی نظرات منتظر جوابهاتون هستم

۱.دو فیتیله داریم که هر کدام در 1 ساعت میسوزند اندازه و پهنای هر کدام با هم فرق می کند در کل یکی کوتاه تر و یکی بلندتر هستند چگونه می توان با آنها 45 دقیقه را اندازه گرفت؟

۲.مي دانيم كه در بهشت هر چه بخورند دفع نمي شود، در جهان مادي كداميك از مثالها و شواهد را مي توان يافت كه با آن امر همسان باشد؟


۱.آنچه که در ادامه خواهید دید ، یک معمایی است که از دانشجویان دانشگاه استنفورد پرسیده شد و تنها 17% از دانشجویان توانستند پاسخ درست را بدهند . لازم به ذکر است که طبق آخرین رده بندی ارائه شده ( اکتبر 2005 ) ، دانشگاه استنفورد پنجمین دانشگاه برتر در جهان می باشد.

و اما معما ، ، ، آن چیست که :

از خدا بزرگتر است
از شیطان بد جنس تر
فقیر آن را دارد
ثروتمند به آن نیاز دارد
اگر آن را بخوری ، خواهی مرد

ای رهبر آزاده آماده ایم آماده

دیروز گفتن جمهوری ایرانی ،هیچی نگفتیم  امروز عکس امام (ره) رو پاره میکنن و عکس آقا رو از سر در امیرکبیر پایین میکشن !!! طوری نشده که.... بازم ساکت باشید ،احتمالا فردا از خونه هامون بیرونمون میکنن !

این شعر از آقاست میدونید که آقا یعنی نماینده ی یه ولی معصوم ،میدونید که اگه امروز در برابر این اهانت سکوت کنیم فردا وقتی اومدن از خونه و مملکتمون بیرونمون کردن و به تقدساتمون اهانت کردن یا باید بایستیم و دوباره خون بدیم یا فرار کنیم و از ایرانمون بریم  

نگذارید که اصحاب جمل فتنه کنند          شک و تردید و ریا رونق بازار شود

نگذارید علی بار دگر خون گرید              ظلم و تزویر معاویه دیدار شود

نگذارید که قرآن به سر نیزه کنند           گرم ، بازار ریاکاری و دشوار شود

نگذارید حسین (ع) بار دگر در کوفه       در میان سپه اش بی کس و بی یار شود

نگذارید حسین بن علی(ع) در میدان        بی علی اکبر و عباس علمدار شود

نگذارید که خون شهدای شیعه            پایمال ستم فتنه ی اشرار شود

نگذارید فراموش شود منطق خون        پاک از خاطره ها آن همه ایثار شود

نگذارید که یاد شهدا محو شود            ورنه اینجا چو سراپرده مردار شود

نگذارید که نامحرم این وادی طور          آگه از راز دل و ساغر اسرار شود

شيخ بهايی

خب با توجه به امتحان مغناطیس جان وحشتناکی که دادم و احتمالا وقتی دکتر ندا جان ورقه جان ما رو تصحیح کنه فکر میکنه با یه کور طرف شده به این نتیجه رسیدم که نه من به درس خوندن مربوط میشم نه درس خوندن به من مربوط میشه  بنابر این تصمیم گرفتم به چیزای جالب تر از درس خوندن بپردازم

............................................

شيخ بهايی

 

 روزى شاه عباس به شیخ بهایى گفت : دلم مى‏خواهد ترا قاضى القضات كشور نمایم تا همانطور كه معارف را منظم كردى دادگسترى را هم سر و صورتى بدهی، بلكه احقاق حق مردم بشود.

شیخ بهایى گفت: قربان من یك هفته مهلت مى‏خواهم تا پس از گذشته آن و اتفاقاتى كه پیش آمد خواهد كرد چنانچه باز هم اراده ی ملوكانه بر این نظر باقى باشد دست به كار شوم و الا به همان كار فرهنگ بپردازم.

شاه عباس قبول كرد و فردا شیخ سوار بر الاغش شده و به محل مصلاى خارج از شهر رفت و افسار الاغش را به تنه درختى بست و وضو ساخت و عصایه خود را كنارى گذاشت و براى نماز ایستاد، در این حال رهگذرى كه از آنجا مى‏گذشت، شیخ را شناخت، پیش آمد سلامى كرد. شیخ قبل از عقد نماز جواب سلام را داد و گفت:

اى بنده ی خدا من مى‏دانم كه ساعت مرگ من فرار رسیده و در حال نماز زمین مرا بلع مى‏كند تو اینجا بنشین و پس از مرگ من الاغ و عصاى مرا بردار و برو به شهر به منزل من خبر بده و بگو شیخ به زمین فرو رفت . لیكن چون قدرت و جرات دیدن عزرائیل را ندارى چشمانت را بر هم بگذار و پس از خواندن هفتاد مرتبه قل هو الله احد مجددا چشم هایت را باز كن و آن وقت الاغ و عصاى مرا بردار و برو.

مرد با شنیدن این حرف از شیخ بهایى با ترس و لرز به روى زمین نشست و چشمان خود را بر هم نهاد و شیخ هم عمامه خود را در محل نماز به جاى گذاشته ، فوراً به پشت دیوارى رفت و از آنجا به كوچه‏اى گریخت و مخفیانه خود را به خانه خویش رسانیده و به افراد خانواده خود گفت : امروز هر كس سراغ مرا گرفت بگوئید به مصلا رفته و برنگشته فردا صبح زود هم من مخفیانه مى‏روم پیش شاه و قصدى دارم كه بعداً معلوم مى‏شود.

شیخ بهایى فردا صبح قبل از طلوع آفتاب به دربار رفت و چون از مقربین بود هنگام بیدار شدن شاه اجازه تشرف حضور خواست و چون شرفیابى حاصل كرد عرض كرد : قبله گاها مى‏خواهم كوتاهى عقل بعضى از مردم و شهادت آنها را به راى العین از مد نظر شاهانه بگذرانم و ببینید مردم چگونه عقل خود را از دست مى‏دهند و مطلب را به خودشان اشتباه مى‏نمایند.

شاه عباس با تعجب پرسید : ماجرا چیست ؟ شیخ بهایى گفت : من دیروز به رهگذرى گفتم كه چشمت را هم بگذار كه زمین مرا خواهد بلعید و چون چشم بر هم نهاد من خود را مخفى ساخته و به خانه رفتم و از آن ساعت تا به حال غیر از محارم خودم كسى مرا ندیده و فقط عمامه خود را با عصا و الاغ در محل مصلى گذاشتم ولى از دیروز بعدازظهر تا به حال در شهر شایع شده كه من به زمین فرو رفتم و این قدر این حرف به تواتر رسیده كه همه كس مى‏گوید من خودم دیدم كه شیخ بهایى به زمین فرو رفت . حالا اجازه فرمایید شهود حاضر شوند!

به دستور شاه مردم در میدان شاه و مسجد شاه و عمارت‏هاى عالى قاپو و تالار طویله و عمارت مطبخ و عمارت گنبد و غیر اجتماع نمودند ، جمعیت به قدرى بود كه راه عبور بر هر كس بسته شد ، لذا از طرف رئیس تشریفات امر شد كه از هر محلى یك نفر شخص متدین و صحیح العمل و فاضل و مسن و عادل براى شهادت تعیین كنند تا به نمایندگى مردم آن محل به حضور شاه بیاید و درباره فقدان شیخ بهایى شهادت بدهند . بدین ترتیب 17 نفر شخص معتمد واجد شرایط از 17 محله ی آن زمان اصفهان تعیین شدند و چون به حضور رسیدند ، هر كدام به ترتیب گفتند : به چشم خود دیدم كه چگونه زمین شیخ را بلعید ! دیگرى گفت : خیلى وحشتناك بود ناگهان زمین دهان باز كرد و شیخ را مثل یك لقمه غذا در خود فرو برد . سومى گفت: به تاج شاه قسم كه دیدم چگونه شیخ التماس مى‏كرد و به درگاه خدا تضرع مى‏نمود . چهارمى ‏گفت : خدا را شاهد مى‏گیرم كه دیدم شیخ تا كمر در خاك فرو رفته بود و چشمانش از شدت فشارى كه بر سینه‏اش وارد مى‏آمد از كاسه سر بیرون زده بود.

به همین ترتیب هر یك از آن هفده نفر شهادت دادند. شاه با حیرت و تعجب به سخنان آنها گوش مى‏كرد . عاقبت شاه آنها را مرخص كرد و خطاب به آنها گفت: بروید و اصولاً مجلس عزا و ترحیم هم لازم نیست زیرا معلوم مى‏شود شیخ بهایى گناهكار بوده است ! وقتى مردم و شاهدان عینى رفتند ، شیخ مجدداً به حضور شاه رسید و گفت : قبله ی عالم . عقل و شعور مردم را دیدید؟ شاه گفت : آرى ، ولى مقصودت از این بازى چه بود؟ شیخ عرض كرد: قربان به من فرمودید، قاضى القضات شوم. شاه گفت : بله ولى چطور؟ شیخ گفت:  من چگونه مى‏توانم قاضى القضات شوم با علم به اینكه مردم هر شهادتى بدهند معلوم نیست كه درست باشد، آن وقت مظلمه گناهكاران یا بى گناهان را به گردن بگیرم. اما اگر امر مى‏فرمایید ناگریز به اطاعتم و آنگاه موضوع المامور و المعذور به میان مى‏آید و بر من حرفى نیست! شاه عباس گفت: چون مقام علمى تو را به دیده ی احترام نگاه كرده و مى‏كنم لازم نیست به قضاوت بپردازى ، همان بهتر كه به كار فرهنگ مشغول باشى.

از آن پس شیخ بهایى براى ترویج علوم و معارف زحمت بسیار كشید و مقامه شامخه علما را به حدى به درجه تعالى رسانید كه همه كس آنان را مورد تكریم و تعظیم قرار مى‏داد.

عید غدیر خم مبارک

درسته که دیگه دیره ولی بازم مبارک

 

در ضمن این وبلاگ رو به مناسبت این عید عزیز درست کردم

اگه بهش سر بزنید و نظر بدین ممنون میشم

http://www.muola.blogfa.com/

تبریک به آسمان!

آسمون زندگیتون همیشه صاف

خانم بهمدي، آقاي اعتزادي پيوندتون مبارك

از اونجا كه هردوتون مخابراتي هستين و هنوز معلوم نيست كه بتونم تو اين مراسمتون شركت كنم و حضورا بهتون تبريك بگم  ، تصميم گرفتم همينجا كه قطعا بهترين جا واسه تبريك گفتن به دو تا مخابراتيه حرفم رو بزنم:

خلاصه كه اميدوارم انرژي سيگنالاتون به پاي هم ميرا بشه !  اميدوارم از همين الان سعي كنين ياد بگيرين كه فقط موج هاي مثبت رو به سمت هم هدايت كنين     اميدوارم اگه آنتن يكيتون از كار افتاد آنتن اون يكي بتونه راهو پيدا كنه    و نهايتا اميدوارم باتري وجودتون هميشه شارژ شارژ باشه   ولي  ...........

اينا كه همه اصطلاحات تخصصي بود ،من يه جور ديگه هم ياد دارم تبريك بگم ! يه جوري كه همه بتونن بفهمن:

دوست گلم  ، رفيق قديمي  از ته دلم اين اتفاق مبارك رو بهت تبريك ميگم و اميدوارم هر روزت بهتر از ديروزت باشه   البته تبريك اصلي رو بايد به آقاي اعتزادي گفت چون آدم فوق العاده خوش شانسي هستن    

خلاصه كه  چه دعايي كنمت بهتر از اين : خنده ات از ته دل 

                                                           گريه ات از سر شوق 

                                                                    روزگارت همه شاد  

                                                                         سفره ات رنگارنگ

                                                                               و تني سالم و شاد كه

                                                                                   بخندي همه عمر

تابلو شام آخر

 

 تابلو شام آخر

 

لئوناردو داوینچی موقع کشیدن تابلو شام آخر دچار مشکل بزرگی شد.او می بایست نیکی را به شکل ((عیسی ))و بدی را به شکل ((یهودا))یکی از یاران عیسی که هنگام شام تصمیم گرفت به او خیانت کند تصویر می کرد.کار را نیمه تمام رها کرد تا مدل های آرمانی اش را پیدا کند .روزی در یک مراسم همسرایی تصویر کامل مسیح را در چهرهِ یکی از آن جوانان همسرا یافت. جوان را به کارگاهش دعوت کرد و از چهره اش اتودها و طرح هایی برداشت.

سه سال گذشت،تابلو شام آخر تقریبا به اتمام رسیده بود اما داوینچی هنوز برای یهودا مدل مناسبی پیدا نکرده بود.کاردینال مسئول کلیسا کم کم به او فشار می آورد که نقاشی دیواری زودتر تمام کند.پس از روزها جست و جو جوان شکسته و ژنده پوش و مستی را در جوی آبی یافت. از دستیارانش خواست که او را به کلیسا بیاورند چون دیگر فرصتی برای برداشتن طر ح از او نداشت.گدا که به درستی نمی دانست چه خبر هست به کلیسا آوردند.دستیاران سرپا نگهش داشتند و در همان وضع داوینچی از خطوط بی تقوایی ،گناه و خود پرستی که به خوبی در آن چهره نقش بسته بودند نسخه برداری کرد.

وقتی کار تمام شد گدا که دیکر مستی کمی از سرش پریده بود چشمهایش را باز کرد ونقاشی پیش رویش را دید وبا آمیزه ای از شگفتی و اندوه گفت:

((من این تابلو را قبلا دیده بودم.))

داوینچی شگفت زده پرسید :

((کجا؟))

سه سال قبل،پیش از اینکه همه چیزم را از دست بدهم،موقعی در یک گروه همسرایی آواز می خواندم ،زندگی پر از رویایی داشتم وهنرمندی از من دعوت کرد تا مدل نقاشی چهره عیسی بشوم.

...................

 الهی و ربی من لی غیرک

 

 

پسر کوچکی وارد داروخانه شد، کارتن جوش شیرنی را به سمت تلفن هل داد. بر روی کارتن رفت تا دستش به دکمه‌های تلفن برسد و شروع کرد به گرفتن شماره‌ای هفت رقمی. مسئول داروخانه متوجه پسر بود و به مکالماتش گوش داد.
پسرک پرسید،" خانم، می‌توانم خواهش کنم کوتاه کردن چمن‌ها را به من بسپارید؟" زن پاسخ داد، کسی هست که این کار را برایم انجام می‌دهد."
پسرک گفت:"خانم، من این کار را نصف قیمتی که او می‌گیرد انجام خواهم داد". زن در جوابش گفت که از کار این فرد کاملا راضی است.
پسرک بیشتر اصرار کرد و پیشنهاد داد،" خانم، من پیاده‌رو و جدول جلوی خانه را هم برایتان جارو می‌کنم، در این صورت شما در یکشنبه زیباترین چمن را در کل شهر خواهید داشت." مجددا زن پاسخش منفی بود".
پسرک در حالی که لبخندی بر لب داشت، گوشی را گذاشت. مسئول داروخانه که به صحبت های او گوش داده بود به سمتش رفت و گفت: "پسر...از رفتارت خوشم میاد؛ به خاطر این‌که روحیه خاص و خوبی داری دوست دارم کاری بهت بدم"
پسر جوان جواب داد،" نه ممنون، من فقط داشتم عملکردم رو می‌سنجیدم، من همون کسی هستم که برای این خانوم کار می‌کنه "

 

معجزه ی تواضع

 

روزي شيطاني به شيطان ديگر گفت : به آن مرد مقدس متواضع نگاه كن كه در جاده راه ميرود، در اين فكرم كه به سراغش بروم و روحش را در اختيار بگيرم ! رفيقش گفت : به حرفت گوش نميدهد تنها به چيزهاي مقدس مي انديشد... اما شيطان به همان روش مشتاق و متعصب هميشگي اش خود را به شكل فرشته اي در آورد و در برابر مرد ظاهر شد. گفت : آمده ام به تو كمك كنم. مرد مقدس گفت : بايد من را با شخص ديگري اشتباه گرفته باشي، من در زندگي كاري نكرده ام كه سزاوار توجه يك فرشته باشم . وبه راه خود ادامه داد، بي آنكه هرگز بداند از چه چيزي گريخته است!

عکس خاکی

اینم از ابتکارهنرمندانه ی  یه نفر توی نقاشی به قول آقای بادیانی باید نو آور و خلاق بود  امیدوارم تعطیلات خوبی داشته باشید البته کنارخونواده ! 

 

 

 

عید قربان

سلام به همه دوستان مخابراتی

عید قربان رو به همتون تبریک میگم. امیدوارم که تعطیلات خوبی رو در کنار خانواده داشته باشین.

سرصفحه جدید

وبلاگ رو نبندین درست اومدین

از اونجایی که آدم تنوع طلبی هستم (نه در همه امور!!!) گفتم یک سال گذشت بهتر نیست یه سرصفحه (Header) جدید بزنیم

این شد که گفتم عوضش کنم تا بلکه با رغبت بیشتری مطالب بسیار جالب و آموزنده وبلاگ رو بخونین. منتظر نظرات، پیشنهادات، انتقادات و ... شما در مورد ظاهر وبلاگ هستم.

(اگر هنوز با سرصفحه قبلی میاین یه Refresh بزنین، اگر باز هم نیومد Cookies اکسپلوررتون رو پاک کنین.)

پنداشته ایم که شهدا رفته اند و ما مانده ایم 

 حال آنکه زمان ما را با خود برده است و شهدا مانده اند

خبر دارین که فردا مهمون داریم ؟

آره آخرین کاروان شهدا رو قراره فردا همزمان با سالروز شهادت امام محمد باقر(ع) توی دانشگاه ما تشییع کنن(ساعت ۵تا۷ بعد از ظهر) اگه بتونیم یه سری بزنیم که خیلی خوبه ولی....

ای کاش ما هم تو دانشگاهمون مزار شهید گمنام داشتیم

 

خیار!!!!!!

اگه گفتین فرق این دوتا چیه؟؟؟؟؟!!!!!!!!!

اصلا اگه گفتین اسم اینا چیه؟؟؟!!!!!!!!

              

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

 

برای گرفتن جواب معما حتما یه سری به ادامه مطلب بزنین !

ادامه نوشته