خدایا شکرت
کسی که از خواری گناه به سربلندی طاعت درآید
خداوند، بی انیس و همدم ، انیس او شود
و او را بی مال و ثروت کمک رساند
یا ایها الذین امنوا، امنوا.........

کسی که از خواری گناه به سربلندی طاعت درآید
خداوند، بی انیس و همدم ، انیس او شود
و او را بی مال و ثروت کمک رساند
یا ایها الذین امنوا، امنوا.........


خدایا واقعا نمی دانم با این زبان الکن خود چه بگویم و چه طور از این همه نعمتی که به من داده ای تشکر کنم خدایا بیست و اندی سال از تو عمر گرفته ام و لحظه لحظه آن من را زیر پر و بال احسانت بزرگ کرده ای و هرچه من بدی کردم و فراموشت کردم اما تو اصلا به رویت هم نیاوردی و لطفت کم که نه بلکه روز به روز بیشتر شد.
هر سال ماه مبارک رمضان یک هدیه بزرگ به من داده ای که تا سال آینده همیشه تلنگری به من بوده که ببین لطف خدارا!!! اما امسال هدیه ای دادی که اگر تا آخر عمر هم به یادت باشم و شکرت را گویم بازهم کم است.
حال میفهمم چرا گفتی این امر باعث اکمال نصف دین آدمی است، چون حس بندگی به تو با گذشته فرق می کند و واقعا با تمام وجود درک می کنم آن آیه را که از رگ گردن هم به من نزدیک تری!
باز در تفکرم که چه کرده ام که شب قدر امسال این تقدیر زیبا را برایم رقم زده ای؟ و خدایا تو می دانی من توان شکرگزاری این هدیه بزرگ و نعمت آسمانیت را ندارم پس کمکم کن مثل همیشه که بتوانم قدردان این نعمت بزرگت باشم!
دینم را فقط به خاطر تو خواستم تکمیل کنم اما تو نه تنها دینم را کامل کردی بلکه نیمه ناقص و گمشده ام را به من هدیه کردی تا در کنار او به آرامش مطلق برسم و باز مرا یاد آیه های کتابت انداختی،که من هم شده ام مصداق آن آیه ات که فرمودی هدف از ازدواج لتسکنوا الیها است و برای من چه نیکو محقق شد
خدیا شکرت در روز عید فطر سال 69 من را به دنیا آوردی و در عید فطر امسال دینم را کامل و آرامش مطلق را به من هدیه کردی
خدایا خودت توانم ده قدر این نعمت بزرگت را بدانم و مانند گذشته فراموش کار نعماتت نباشم و نشوم.
دوستان خوب همکلاسی، چهار سال از عمرم را با شما گذراندم و خاطراتی شیرین از تک تک شما به یاد دارم و امروز آمده ام و در این محفل دوست داشتنی از شما تقاضای دعای خیر کنم
محتاج دعای خیرتان در ابتدای تشکیل زندگی ام هستم نماز و روزه هاتان قبول درگاه حق
پیشاپیش عیدتان مبارک
ارادتمند همه دوستان - مجتبی حاجی آبادی
پریشان و سراسیمه بودم. لحظاتی چند فقط به چیزی که شنیده بودم، میاندیشیدم.
« اگر طالب دیدار امام زمانت هستی به فلان شهر برو. حضرت بقیة الله در بازار آهنگران در مغازه قفلسازی نشسته بلند شو و خدمت ایشان برس»

اينجا صداي آهنگهاي پاپ لس آنجلسي و غرب زده آن قدر بلند است که فريادهاي «حاج مهدي باکري» به گوش
نمي رسد!!!
اينجا ايران قرن 21 است!!!
اينجا همه «حاج ابراهيم همت» را با اتوبان همت مي شناسند!!!
اينجا ايران قرن 21 است!!!
اينجا بر ديوارهاي شهر روي عکس شهيد ، پوستر تبليغاتي مي چسبانند!!!
۱۳۹۲/۳/۲۴
رهبر معظم انقلاب
بدرستى كه خدا به شما امر مىكند ،كه امانات را به اهلش بدهيد
دختر انسان امانت است؛ بايد دقت كنيم كه دخترمان را به چه كسي مي دهيم
فرزند ما امانت است ؛ او را كدام مدرسه مي گذاريم
چشم ما امانت است ؛ در چه راهي خسته اش مي كنيم
گوش ما امانت است ؛ چه گوش مي دهيم
زبان ما امانت است ؛ چه ميگوييم
و...
اما يكي از مهمترين امانات؛ انقلاب و خون شهداست ؛
اين انقلاب را به دست كه مي دهيم ؟
يكي از وظايف ما اين است كه سكان اجرايي كشور را به دست اصلح بدهيم و اگر در انتخابات شركت نكنيم يا خداي نكرده كوتاهي كنيم مصداق اين جمله حضرت امام خميني رحمت الله عليه مي شويم : "چه بسا که در برخي مقاطع حضور نيافتن در انتخابات يا مسامحه در آن، گناهي باشد که در راس گناهان کبيره است "
منبع : manbarak.ir
حضور مردم در پاى صندوقهاى رأى بلاشك به دنبال خود، موفقيتهاى ديگرى را دارد؛ به كشور مصونيت، عزت و آبروى بينالمللى ميبخشد.
مردم با هم كدورت بيجا درست نكنند، به خاطر اينكه اين به آن علاقهمند است، اين به آن علاقهمند است.
در تبليغات و شعارهاى انتخاباتى، آنچه كه اهميت دارد، اين است كه مواضع عزتآفرين و صحيح و عاقلانه و حكيمانهى انقلاب و نظام تثبيت شود.(به بهانه ميلاد حضرت زهرا , روز مادر و زن و روز تولد حضرت امام خميني رحمه الله عليه)

اين نامه در فروردين 1312 در بيروت توسط حضرت امام خميني در سفر به مكه مكرمه نوشته شده است
"تصدقت شوم؛ الهى قربانت بروم، در اين مدت كه مبتلاى به جدايى از آن نور چشم عزيز و قوّت قلبم گرديدم متذكر شما هستم و صورت زيبايت در آئينه قلبم منقوش است. عزيزم اميدوارم خداوند شما را بسلامت و خوش در پناه خودش حفظ كند. [حالِ] من با هر شدتى باشد مىگذرد ولى بحمد اللَّه تا كنون هر چه پيش آمد خوش بوده و الآن در شهر زيباى بيروت هستم؛ حقيقتاً جاى شما خالى است فقط براى تماشاى شهر و دريا خيلى منظره خوش دارد. صد حيف كه محبوب عزيزم همراه نيست كه اين منظره عالى به دل بچسبد
... خيلى سفر خوبى است جاى شما خيلى خيلى خاليست. دلم براى پسرت قدرى تنگ شده است. اميد است هر دو به سلامت و سعادت در تحت مراقبت آن عزيز و محافظت خداى متعال باشند ...
ايام عمر و عزت مستدام. تصدقت، قربانت؛ روح اللَّه "
منبع : صحيفه امام، جلد 1، صفحه: 2

من جواني را سراغ داشتم سخت وابسته ي لباس و قيافه اش بود ,حتي وسواسي داشت كه پارچه اش از كجا باشد و دوختش از فلان و مدلش از بهمان .
براي دوستي با او همين بس كه از لباسش و اتويش و قيافه اش تحسين كني و يا از طرز تهيه ي آن بپرسي. او عاشق ظاهرسازي و سرو وضع مرتب بود و به اين خاطر از خيلي ها بريده بود تا اين كه عشقي بزرگتر در دلش ريخت و با دختري آشنا شد و با هم سفري رفتند و در راه تصادفي.
جوانك در آن لحظه ي بحراني از رنج هاي خودش فارغ بود و خودش را فراموش كرده بود و به محبوبه اش مي انديشيد و سخت به او مشغول بود.
او بخاطر پانسمان محبوبش به راحتي لباسهايش را پاره ميكرد و زخم ها را مي بست و راستي سرخوش بود كه خطري پيش نيامده است.
هنگامي كه عشقي بزر گتر دل را بگيرد , عشق هاي كوچك تر نردبان آن خواهند بود.
من که وقتی این مطلب رو خوندم پوکیدم.لعنت به این اسرائیل!همه جا رو نشونه گرفتن.من خیلی وقته angry birds رو بازی میکنم.جالبیه کارشون اینه که اول آدمو معتاد میکنن بعدش توی ورژن های جدید بازی اهداف مغرضانه خودشونو پیاده میکنن.راست گفت آن پیر خمین که اسرائیل غده سرطانی است و باید حذف شود...
بچه ها خواهش میکنم ادامه مطلب رو هم بخونید.
بهره برداری های سیاسی و نژاد پرستانه از بازی های رایانه ای و محصولات سرگرم كننده حربه جدیدی نیست و همواره این روش در راستای تهاجم فرهنگی به باور های مسلمانان و به ویژه ایرانیان مورد استفاده بوده است.اما نكته مهم است این است كه آیا جوانان ایرانی و یا مسلمانان دیگر كشور ها كه تا پیش از این، از انجام این بازی لذت می برده اند حاضر هستند كه این بازی را تحریم كنند و یا اینكه به تخریب مساجد ادامه خواهند داد؟!؟



یکی از دانشجویان دکتر شفیعی کدکنی خاطره ای را از ایشان بازگو می کند که در یکی از کلاس های درس از زبان ایشان شنیده است:
من حدودا 21 یا 22 سالم بود، مشهد زندگی می کردیم، پدر و مادرم کشاورز بودند با دست های چروک خورده و آفتاب سوخته، دست هایی که هر وقت اون ها رو می دیدم دلم می خواست ببوسمشان، بویشان کنم، کاری که هیچ وقت اجازه آن را به خود ندادم با پدرم بکنم اما دستان مادرم را همیشه خیلی آرام مثل "ماش پلو" که شب عید به شب عید می خوردیم بو می کردم و در آخر بر لبانم می گذاشتم.
(استادمان حالا قدری هم با بغض کلماتش را جمله می کند:)
نمی دونم بچه ها شما هم به این پی بردید که هر پدر و مادری بوی خاص خودشان را دارند یا نه؟ ولی من بوی مادرم را همیشه زمانی که نبود و دلتنگش می شدم از چادر کهنه سفیدی که گل های قرمز ریز روی آن ها نقش بسته بود حس می کردم، چادر را جلوی دهان و بینی ام می گرفتم و چند دقیقه با آن نفس می کشیدم... اما نسبت به پدرم؛ مثل تمام پدرها؛ هیچ وقت اجازه ابراز احساسات پیدا نکردم جز یک بار، آن هم نه به صورت مستقیم. نزدیکی های عید بود، من تازه معلم شده بودم و اولین حقوقم را هم گرفته بودم، صبح بود، رفتم آب انبار تا برای شستن ظروف صبحانه آب بیارم. از پله ها بالا می
آمدم که صدای خفیف هق، هق مردانه ای را شنیدم، از هر پله ای که بالا می آمدم صدا را بلندتر می شنیدم...
(استاد حالا خودش هم گریه می کند...)
پدرم بود، مادر هم آرامش می کرد، می گفت آقا! خدا بزرگ است، خدا نمیذاره ما پیش بچه ها کوچیک بشیم، فوقش به بچه ها عیدی نمی دیم، قرآن خدا که غلط نمی شه اما بابام گفت: خانم نوه هامون تو تهران بزرگ شدند و از ما انتظار دارند، نباید فکر کنند که ما ...
حالا دیگه ماجرا روشن تر از این بود که بخواهم دلیل گریه های بابام رو از مادرم بپرسم، دست کردم توی جیبم، 100 تومان بود، کل پولی که از مدرسه گرفته بودم، گذاشتم روی گیوه های پدرم و خم شدم و گیوه های پر از خاک و خلی که هر روز در زمین زراعی، همراه بابا بود بوسیدم.
آن سال همه خواهر و برادرام از تهران آمدند مشهد، با بچه های قد و نیم قد که هر کدام به راحتی "عمو" و "دایی" نثارم می کردند. بابا به هرکدام از بچه ها و نوه ها 10 تومان عیدی داد، 10 تومان ماند که آن را هم به عنوان عیدی داد به مامان.
اولین روز بعد از تعطیلات بود، چهاردهم، که رفتم سر کلاس. بعد از کلاس آقای مدیر با کروات نویی که به خودش آویزان کرده بود گفت که کارم دارد و باید بروم اتاقش، رفتم، بسته ای از کشوی میز خاکستری رنگ زوار درفته گوشه اتاقش درآورد و داد به من. گفتم: این چیه؟
- باز کن می فهمی
باز کردم، 900 تومان پول نقد بود!
- این برای چیه؟
- از مرکز اومده؛ در این چند ماه که اینجا بودی بچه ها رشد خوبی داشتند برای همین من از مرکز خواستم تشویقت کنند.
راستش نمی دونستم که این چه معنی می تونه داشته باشه، فقط در اون موقع ناخودآگاه به آقای مدیر گفتم این باید 1000 تومان باشه نه 900 تومان! مدیر گفت از کجا می دونی؟ کسی بهت گفته؟ گفتم: نه، فقط حدس می زنم، همین.
راستش مدیر نمی دونست بخنده یا از این پررویی من عصبانی بشه اما در هر صورت گفت از مرکز استعلام می گیرد و خبرش را به من می دهد. روز بعد تا رفتم اتاق معلمان تا آماده بشم برای کلاس، آقای مدیر خودش را به من رساند و گفت: من دیروز به محض رفتنت استعلام کردم، درست گفتی، هزار تومان بوده نه نهصد تومان، اون کسی که بسته رو آورده صد تومانش را کش رفته بود که خودم رفتم ازش گرفتم اما برای دادنش یه شرط دارم...
- چه شرطی؟
- بگو ببینم از کجا می دونستی؟ نگو حدس زدم که خنده دار است.
(استاد کمی به برق چشمان بچه ها که مشتاقانه می خواستند جواب این سوال آقای مدیر را بشنوند، نگاه کرد و دسته طلایی عینکش را گرفت و آن را پشت گوشش جا داد و گفت:)
- به آقای مدیر گفتم هیچ شنیدی که خدا 10 برابر عمل نیکوکاران به آن ها پاداش می دهد؟
سلام.هر کسی این متن رو ترجمه کنه توی نظرات خیلی خوبه...

هرکس به سایت دسترسی نداره به من ایمیل بزنه ، توی ایمیلم هست براتون forward می کنم.
راستی امتحان آنتن به زیبایی مایکرویو خواهد بود؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!
در شبانه روز، ترجیحا دل شب، ده دقیقه ای با خدا خلوت کن. وضو بگیر وسر سجاده ات بنشین و به خداوند عرض کن به دیدار شما آمده ام.
داشتم با خودم فکر میکردم که آیا وقتی نتایج امتحان اصلی زندگی رو به ما اعلام میکنن و کارنامه رو میدن دستمون من خوشحال خواهم بود یا نه؟؟؟ (فکر نکنم)
واسه این امتحانات دنیوی اینقدر فکر کردم و زحمت کشیدم اما واسه امتحان اصلی و بزرگ زندگیم چه قدر زحمت کشیدم؟؟
دل چند نفر رو شکوندم؟؟؟
اون دنیا سر بلند خواهم بود؟؟؟(خوش به حال اونا که اون دنیا سربلند میشن)
بچه ها حلال کنید مارو....
بعد از تحلیل و بررسی ها بسیار، بر آن شدم که دانشگاه های دره پیت تهران رو نزنم و بعد دانشگاها خوب تهران برم سراغ فردوسی(گرچه سطح علمی صنعتی اصفهان بالاتره) اما به دلیل عوامل محیطی نزدمش...
یعنی هم از tcجدا شدم(چون میدان دانشگاه های خوب تهران رو اصلا نزدم و سیستم دانشگاه های متوسطش رو هم نزدم) و هم ازprofessorTجدا شدم(شرمندتم عزیزم عوامل محیطی اجازه نداد صنعتی اصفهان رو بزنم و راه ما از شما جدا هسته.........)
اگه امام رضا مارو زیر پر و بالش جا بده ، دل خودمم سیستم مشهده..........
خوشحال میشم اگه کاری از دستم بر بیاددر دوران ارشد از راه دور انجام بدم واسه همه ،پس اینم ایمیل ما:
m.hajiabadi1369@yahoo.com
اگه صلاحه آهنگ وبلاگ و عوض کنید دلمون کباب شد..........